عشق موتور
سه تا داماد داریم، دوتاشون موتور دارند بالطبع فاطمه هم از بس با عمه هاش گشته عشق موتور شده. اون روز نشسته و درد و دل میکنه با من که: یه آقایی بگیرم (یه شوهری بگیرم) که موتور بگیره و منو ببره بگردونه!!!
View Articleاین کار فضولیه ها !
آماده شدن با مامانش برن بیرون. رفته سر کشوی کمدش یه آدامس برداشته که بخوره، یه دونه هم برای من اورده. بهش میگم که الان میل ندارم. اصرار میکنه که بخورم میگم بابا جان، برو بذار سرجاش توی کمدت، بعدا خودم...
View Articleاتمام برگه های تقویم و ….
اومده سر میزم بغل کامپیوتر وایستاده، دست به برگه های تقویم روی میزم میگه: بابا! این برگه های تقویم تموم بشه ، ما هم میمیرم؟ ( و من خیره به فکر فرو میرم که ای داد…روزها داره میگذره و ما بی حرکت ایستاده...
View Articleاثرات دعوای نازنین و مادر شوهر!
ساختمان پزشکان رو تقریبا هر شب دنبال میکنه. امروز مامانش فسنجون درست کرده، اومده به من میگه، مامان خیلی از نازنین بهتره، همش غذاهای خوشمزه درست میکنه، نازنین بلد نیست غذاهای خوشمزه درست کنه که! میگم...
View Articleآدم دوست داره همش بابامو بوس کنه!
نشستم پشت میز کامپیوتر دارم کار میکنم. یهو اومده لپمو میکشه و میگه: ای جوون، آدم دوست داره همش بابامو بوس کنه. بعدش دستی رو که از لپم کشیده بوس میکنه.!!!
View Articleمن خودم مشکل رو حل میکنم!
رفتم پائین خونه مادرم! عمه های فاطمه هم نشستند. شروع میکنن گله کردن از فاطمه که امروز خیلی داره اذیت میکنه میخوام دهن باز کنم حرف بزنم، فاطمه دستشو میذاره روی دهنم میگه : شما یه چند لحظه ساکت باش من...
View Articleدروغ مگه کار زشتی نیست؟
اونروز ظاهرا یه پلاستیک خوراکی همراهش بود، این پلاستیک را گذاشته بود جلوی یکی از صندلی ها و خودش رفته بود جای دیگه. من و یکی دیگه از دوستام رفتیم نشستیم رو صندلی ها و این پلاستیک ها زیر پای دوستم بود ....
View ArticleClik here to view.
دلم معصومیت کودکانه را میخواهد :|
امروز ، علی القاعده روز آخر ماه مبارک رمضان هست و شبکه ای فیلم داره تکرار سریال مختارنامه رو پخش میکنه. همون قسمتی که حرمله -لعنة الله علیه- به درک واصل میشه.و صحنه های شهادت علی اصغر امام حسین علیهم...
View Articleخب، خدا دوست داره
دراز کشیده جلو تلویزیون. یهو میگه بابا! میگم بله؟ میگه : خوب شد من دخترم ، حجاب میذارم میگم چرا؟ میگه: خب، خدا دوست داره اینطوری
View Articleیخورده گرمه، یخورده سرده
یه لطیفه معروفی هست که میگن طرف با کت و زیر شلواری دم در خونشون وایستاده بوده، بهش میگن این چیه! چرا کت پوشیدی؟ میگه خب میخواد مهمون بیاد برامون! بهش میگن خب این زیرشلواری چیه پس؟ میگه خب شایدم مهمون...
View Article
